يادداشت سردبير٬ شماره ٩۵
سياوش دانشور
کارگران و "انتخابات"

عوامل خانه کارگرى رژيم اسلامى فعاليت تبليغاتى در باره نمايش "انتخابات" را در ميان کارگران شروع کرده اند. گزارشهاى دريافتى از برخى مراکز کارگرى حاکى از اينست که اين تلاشها بعضا در ميان کارگران موثر بوده و بعضى از کارگران براساس يک منطق مقايسه اى ميگويند بايد به موسوى راى بدهيم.

به کارگران چه ميگويند؟
ميگويند مير حسين موسوى با احمدى نژاد فرق دارد. او هم حزب اللهى و پايبند به اصول است و هم اصلاح طلب و "طرفدار حقوق مردم و کارگران"! او در ميان تمام بخشهاى نظام نفوذ دارد و ميتواند به نابسامانى اقتصادى و بيکارى "پاسخ" دهد. اگر احمدى نژاد گفت پول نفت را سر سفره مردم مى آوريم و عملا کارگران را فقيرتر کرد اما موسوى از قديم طرفدار "مستضعفان" بوده است. او در شرايط وخيم جنگى توانسته بود مملکت را اداره کند و وضع مردم مثل امروز نباشد! ميگويند نفس اينکه احمدى نژاد برود و کسى بيايد که از فقرا و "مستضعفين" دفاع کند که بدتر نيست. و ...

از خانه کارگر تا توده ايها
خانه کارگر و شوراهاى اسلامى کار پرونده شان روشن است. اينها ارگانهائى مانند سپاه و اطلاعات اند و کارنامه شان در سرکوب کارگران مبارز و پيشرو سياه است. کارگران خواهان انحلال اين ارگانهاى ضد کارگرى و پليسى و اخراج آنها از مراکز کارگرى اند. اين جريانات معرفه و حکومتى اند. در کنار اينها توده اى ها شمشير ميزنند. سياست خط توده ايستى مانند هميشه اينست که کارگران را به نيرو و سياهى لشکر "انتخابات" ارتجاع تبديل کند. توده ايها بار ديگر فرصت را غنيمت شمردند و براى جناح متبوعشان در حکومت سر و دست ميشکنند. ديروز آمدن خاتمى را جشن گرفتند و او را "ناجى مملکت" دانستند و امروز مير حسين موسوى را. توده ايسم سياست مستقل ندارد و سياستش را همواره تحرک جناحى از حکومت تعيين ميکند. تبليغاتشان هم شناخته شده است؛ به کارگران ميگويند ما که قدرتى نداريم٬ اگر تغييرى بشود بايد توسط کسانى بشود که اهرمى در دست دارند و آن دولت است. احمدى نژاد که وضعش معلوم است پس مير حسين که اهل همنشينى با "مستضعفين" است و خودش بچه حزب اللهى است بهتر است! اين خط استدلالى نخ نما ٣٠ سال است که تکرار ميشود و بارها ماهيت ارتجاعى و ضد کارگرى اش اثبات شده است. حقيقت اينست که جمهورى اسلامى با تمام کراهتش نظام اينهاست. ديروز و در متن جهان دو قطبى پرچم "ضد آمريکائى" امامشان را هوا ميکنند و امروز پرچم مصالحه با آمريکا و "وحدت ملى" را. بجز آخوند و حزب اللهى هيچ شخصيت سياسى ديگرى توده اى جماعت را به وجد نمى آورد. با اينکه دفاع از نظام شنيع و ضد کارگر جمهورى اسلامى را امر و سياست خود تعريف کرده اند٬ حتى روزنامه شان در ايران حق انتشار در دولت "اصلاحات" و دولت "مستضعفان" ندارد! اين خط منحط سياستى بجز دفاع از يک جناح و از اين طريق دفاع از کل حکومت اسلامى ندارد. همواره چشمش به بالاست و در هر دوره دم حجره مرتجعى را آب و جارو ميکند. سياستهاى خط توده ايستى عميقا ضد کارگرى است حتى اگر توسط برخى کارگران و سنديکاليستها تبليغ و ترويج شود. حزب توده و اکثريت و مليون و جمهوريخواهان آخوند زده٬ هر کدام چه مستمرا و چه به تناوب٬ دوره هائى نوکرى جمهورى اسلامى را کردند و وقتى ارزش مصرف شان تمام شد به بيرون پرت شان کردند. اينها هيچوقت از رژيم اسلامى دل نکندند. سياست جريانات پرو رژيم در دفاع از حکومت رسوا است. اما دست برنميدارند. گويا ترک عادت موجب مرض است! کسى که به هر دليلى از حکومت بانى فقر و فلاکت و جنايت و اعتياد و فحشا و آپارتايد دفاع ميکند يک مرتجع خالص است. سياست اينها در جنبش کارگرى هم همواره سرويس دادن به خانه کارگر و شوراهاى اسلامى کار و مقابله با کارگران پيشرو و کمونيست بوده است.

موسوى کيست؟
مير حسين موسوى رئيس دولتى بوده است که عظيم ترين کشتار آن جامعه را سازمان داده است. قتل عام سران و فعالين جنبش شوراهاى کارگرى تا خيل وسيع فعالين سازمانهاى اپوزيسيون ايران٬ در دوره صدارت و نخست وزيرى ايشان صورت گرفته است. دولت موسوى پرونده بخش اعظم اعدامهاى ايران را زير بغل دارد. اينها همان ٣٠ خرداديهاى خط امامى هستند و هنوز به آن مفتخرند! او نخست وزير کابينه خمينى جلاد بود و همراه ديگر خط امامى ها٬ يعنى مجاهدين انقلاب اسلامى بهزاد نبوى و سلامتى و ديگران٬ در پروژه نسل کشى فعالين کارگرى و کمونيستها و مخالفين سياسى نقش کليدى داشتند. اينها کسانى هستند که با چاقو و اسيد و پونز و تيغ کشى سر زنان حجاب کردند. در آنزمان اين جماعت اوباش "چپ" و "راست" زير پرچم خمينى دسته جمعى خون ميريختند. اگر کارگران ميخواهند در مورد وجنات اين جناب بيشتر بدانند بهتر است در اينموارد و کشتار ميليونى جوانان در جبهه ها سوال کنند. دولت موسوى که توسط راستهاى افراطى بازار و حزب توده لقب "جناح چپ" حکومت را گرفته بود٬ تنها لفظ بورژوا - اسلامى "مستضعف" را داشت و اين هم ميراث خمينى بود. بيان همين کلمه تحقيرآميز انعکاسى از قدرت طبقه کارگر در آن انقلاب بود که سرکوبگران اسلامى هم ناچار بودند بنوعى خود را به آن وصل کنند. قدرت شوراهاى کارگرى هم چنين تاثيرى داشت. رژيم ابتدا شوراهاى واقعى و انقلابى کارگران را قلع و قمع کرد و سرانش را نابود و قتل عام و زندانى کرد و بعد شورا را "غسل تعميد" داد و با اضافه کردن يک پسوند اسلامى به ايجاد سازمانهائى پرداخت که اساس کارشان جاسوسى در ميان کارگران بود؛ يعنى شوراهاى اسلامى. موسوى نماينده برهه اى از تاريخ جمهورى اسلامى است که طبقه کارگر و پيشروانش را به شديدترين شکلى قلع و قمع کردند و بخون کشيدند.

از نظر اقتصادى دولت موسوى با سياست کوپنى و جيره بندى معرفه است. اگر يک وجه اين سياست بهانه دوران جنگ و کمبودها بود٬ وجه اساسى آن اما هجوياتى بود که با عنوان "اقتصاد اسلامى" قرار بود در ايران پياده شود. همان "اقتصاد اسلامى" که زير فشار اعتبار مارکسيسم در دنيا و نقد کارگرى از سرمايه دارى ناچار شده بود "عدالت اجتماعى" و "ملى و دولتى کردن" را وارد سيستم خود کند و البته در دوران خودش شکست خورد. موسوى و خط امامى ها که بعدتر لقب بى مثماى "اصلاح طلب و ليبرال" و غيره گرفتند٬ همان دولت چاقوکشان و سرکوبگران اسلامى در مهمترين دوره تاريخ جمهورى اسلامى اند. شباهت اينها با احمدى نژاد و خامنه اى بيشتر از تفاوتشان است. همه شان مدافع اين نظام مرتجع سرمايه اند و همه شان در تقابل با کارگر و آزاديخواهى دست شان خونين است. اينها اگر "فرقى" دارند در اينست که کدام سياست ميتواند اين بساط تحجر و فقر و فلاکت را بيشتر سرپا نگهدارد.

پاسخ کارگران "نه" است!
کارگران سر سوزنى در بقدرت رسيدن اين و يا آن جنايتکار حرفه اى منفعت ندارند و نبايد نيروى اين مضحکه شوند. سه دهه است که عناصر هسته مرکزى اين حکومت با وعده هاى پوچ و اعمال فشار و گرو کشى راى بخشى از مردم را ميگيرند و به سياست سرکوب و فقر و استثمار ادامه ميدهند. اين دولت سرمايه داران اسلامى است که ضد منافع مستقل طبقه کارگر و ضد هر تلاش نيمچه آزاديخواهانه است. اين دولت مرتجع ترين بخش بورژوازى است که امورش بدون کوبيدن طبقه کارگر نميگذرد. کارگران با شرکت در مضحکه "انتخابات" تنها زنجيرهاى اسارت شان را محکم تر ميکنند. کارگران نبايد مهر تائيد پاى حکومت ارتجاع اسلامى بگذارند. در شرايطى که اين حکومت فعال کارگرى را زندان و شکنجه ميکند٬ به جرم شرکت در اول مه شلاق ميزند٬ هر سازمان و تشکل مستقل کارگرى را ميکوبد٬ هر نوع آزادى سياسى و حقوق شهروندان را به خشن ترين شکلى پايمال ميکند٬ هر درجه راى کارگران به آن بدوا عليه خود جنبش کارگرى و تائيد ضمنى تداوم وضع موجود محسوب ميشود. کارگران نبايد به نيرو و سياهى لشکر اين يا آن بخش ارتجاع تبديل شوند بلکه بايد جنبش مستقل طبقاتى خود را تحکيم کنند.

رفقاى کارگر٬
به دنيا نگاه کنيد! به بحران عميق سرمايه دارى و امواج عظيم اعتراض هم طبقه اى هايمان در اروپا! به شعارهاى ضد کاپيتاليستى و ضد سرمايه داران مفت خور نگاه کنيد! دوره امروز دوره اعتراض راديکال کارگران عليه کليت نظم سرمايه و برافراشتن پرچم آلترناتيو کارگرى است. موسوى و جمهورى اسلامى سرمايه داران بايد گورشان را گم کنند. جنبش ما کل اين نظام ضد کارگرى را برسميت نميشناسد تا چه رسد به مضحکه "انتخاباتش". بجاى راى به موسوى و هر مرتجع بورژواى ديگر بايد بفکر اداره جامعه توسط کارگران بود. بايد از کل طبقه حاکم خلع يد سياسى و اقتصادى کرد. واقعا کسانى که فکر ميکنند بايد بروند و به موسوى راى بدهند٬ صلاحيت کمترى در ميان طبقه کارگر و رهبرانش در قياس با آخوندها و سرمايه داران انگل براى حکومت کردن ميبينند؟ آيا طبقه ما چيزى از اينها کمتر دارد؟ مادام که ما موقعيت برده بدون را ميپذيريم خود برده دار و نظم برده دارى را بازتوليد ميکنيم. مادام که قرار است در بر پاشنه استثمار و کار مزدى و فقر و فلاکت طبقه ما بچرخد٬ به سرمايه دار و دولت سرمايه دارى و عمله و اکره مزدور امثال خانه کارگر و توده ايها نياز هست. بايد به فکر برچيدن اين وضعيت بود و نيرو و افق اين امر را تامين کرد.

در فرصت "انتخابات" کارگران بايد صدايشان را براى دفاع از خواستهاى مستقل شان٬ در دفاع از رهبرانشان و آزادى کليه زندانيان سياسى٬ در دفاع از حق تشکل و اعتصاب و رفع محدوديت و ممنوعيت از سازمانهاى مستقل کارگرى بلند کنند. اگر بالائى ها و هر آخوندى ميگويد "اصلاحات لازم داريم"٬ کارگران هم ميتوانند بگويند مزد بيشتر٬ تشکل مستقل٬ بيمه بيکارى٬ لغو کار قراردادى٬ آزادى اعتصاب٬ آزادى هاى سياسى٬ و زندگى مرفه لازم داريم! امروز بايد به جنبش مستقل طبقاتى مان تکيه کنيم و استقلال اين جنبش را مثل تخم چشم محافظت کنيم و نيرويمان را براى برچيدن بساط سرمايه دارى بسيج کنيم. دوره راى دادن به ارتجاع بورژوا- اسلامى که اسم کارگر را "مستضعف" گذاشته نيست٬ دوره سياست انترناسيوناليستى و مبارزه ضد سرمايه دارى و بسيج طبقه کارگر براى انقلاب کارگرى عليه سرمايه دارى است. کارگران بايد با سياست و مبارزه مستقل شان پاسخ مباشران سرمايه را بدهند. *